" وقتی بزرگ شدم به نظر می رسید که با بقیه افراد خانواده تفاوت دارم انگار که من را به خانواده اشتباهی تحویل داده بودند . من که مایوسانه می خواستم خودم را در ردیف دیگران قرار دهم سعی کردم مانند بقیه باشم و همه را راضی کنم و در اینکار هم موفق بودم. من آموختم چگونه مورد پذیرش دیگران قرار بگیرم و تایید و تصدیق شوم و متاسفانه مجبور شدم بهای سنگینی برای این کار بپردازم. "خود طبیعی " من پنهان باقی ماند و نه تنها دیگران او را نشناختند بلکه برای خودم هم غریبه شد و آنچه واقعا" بودم را گم کردم! "
مطلب بالا را از مقدمه کتاب "تیپ شخصیتی من کدام است" نوشته "رنی بارون" براتون نوشتم که از تست شخصیت میرز-بریگز و بر اساس نظریه شخصیت یونگ استفاده کرده است که گفته میشه در حال حاضر از هر تست دیگری در زمینه شناخت شخصیت معتبرتره . توصیه من اینه که حتما" کتاب را بخرید و تستها را بزنید چون کلی اطلاعات مفید و کاربردی در مورد تیپهای شخصیتی داره ولی فعلا" در حد همین پست می خواهم در مورد بخش برونگرا-درونگرا براتون بنویسم چون تصویری که خودم تا همین چند وقت پیش از یک آدم درونگرا داشتم یک آدم در خود فرو رفته بود که سرش دائم توی کتابه و هرکسی میاد باهاش حرف بزنه میگه هیس!! ولی بعد فهمیدم مفاهیم برونگرایی و درونگرایی ارتباط زیادی با معاشرتی بودن نداره یعنی ممکنه شما فردی معاشرتی باشید و خیلی هم خوب با دیگران ارتباط برقرار کنید و از مهارتهای کلامی بالایی هم برخوردار باشید ولی درونگرا باشید!
فرق درونگرا ها و برونگرا ها اینطوریه که در مواجهه با یک موقعیت جدید، درونگرا اول کمی خودشو عقب میکشه تا موقعیتو بررسی کنه ببینه قبول کنه یا نه ولی برونگرا با اطمینان خاطر می پره توی دل موقعیت جدید و بعد اونجا تصمیم میگیره که این موقعیتو میخواد یا نه. مثلا" در برابر یک استخر آب، آدم برونگرا می پره توی استخر و میگه اگه آبش سرد بود مرگ که نیست میام بیرون! ولی درونگرا عکس العمل اولیه اش اینه که خودشو عقب میکشه نوک انگشتشو به آب میزنه ببینه دمای آب چطوره دلش میخواد بره توی آب یا نه. برای همین فضاهای جدید یا پارتنر جدید آدم برونگرا را نمی ترسونه چون اهل تجربه است ولی فرد درونگرا همیشه باید اول کمی فاصله بگیره ببینه چه حسی به این قضیه داره و بعد بره جلو . درونگرا انگار قرص "نه" خورده و به همه چیز اول از همه میگه "نه"! بعد به درونش رجوع میکنه ببینه این اتفاق جدید یا آدم جدید درونش چه موجی ایجاد کرده و به موج درونیش جواب میده. در حقیقت عکس العمل آدم درونگرا به احساس درونی خودش از اون ماجرا است ولی برونگرا به خود اتفاق بیرونی واکنش نشون میده.

در روابط عاشقانه هم برونگرا میخواد بپره وسط رابطه، تند تند با طرف بره بیرون و مدام با هم حرف بزنند تا اطلاعات کسب کنه و بتونه تصمیم بگیره رابطه رو میخواد یا نه درحالیکه درونگرا اول دور میشه تا ببینه چه حسی به قضیه داره و بعد اگه موج درونش مساعد بود میاد جلو. وقتی آدم درونگرا عاشق بشه خودش با خودش حالش خوبه و احتیاجی به معاشرت فراوان نداره ممکنه بنشینه توی خونه شعر بنویسه و آهنگ گوش کنه. به بیان دیگر فرد درونگرا تمرکزش به مسائل درونی و ذهنی خودشه در حالیکه فرد برونگرا تمرکزش بر مسائل بیرونی است و محیط بیرونی روش اثر میگذاره. برونگرا معنای زندگی را در جمع و با دیگران بودن پیدا می کنه و این بهش انرژی میده درحالیکه درونگرا چون ذاتا" نسبت به اتفاقات و اشخاص جدید کمی بدبینه معمولا" آدم تنهایی است ولی همانطور که گفتم این به این معنی نیست که معاشرتی نیست و دوست و رفیقی نداره اتفاقا" ممکنه معاشرتی و خوش سر و زبون باشه ولی حتی وقتی در جمع هست مرزهای پر رنگی برای دیگران داره و اجازه نمیده دیگران زود باهاش پسرخاله بشوند!
نکته جالب قضیه اینجا است که این دو تیپ، سایه هم هستند و آبشون با هم در یک جوی نمیره! درونگراها، برونگرا ها را آدمهای سطحی و عوام پسند می دانند و برونگرا ها هم به درونگراها می گویند : آدم موذی و خودخواهی که خودشو گرفته!
البته هیچکس درونگرا یا برونگرای مطلق نیست و فقط درجه ترکیب ایندو در روان ما با هم متغییره گاهی هم جامعه و فرهنگ، انسانها را به سمت برونگرایی(یا درونگرایی) هل میده و افراد بر حسب نیازهاشون یکی از دو تیپ را تمرین می کنند در این حالت اگر تست مربوطه را جواب بدهید ممکنه امتیازتون خیلی نزدیک به هم دربیاد توجه کنید که منظور از این تست این نیست که اگر درونگرا باشید خصوصیات برونگرایی اصلا در شما نیست! بلکه با مقایسه این 4 ترجیح مشخص میشه در هر حوزه تمایل طبیعی شما بیشتر به کدام سمت و کمتر به کدام سمته. اینجا باید ببینید اون گرایشی که باهاش راحتید و بدون تلاش از درون وجودتون میاد کدومه چون خصوصیاتی که با تمرین کسب شده به مقداری تلاش برای انجام نیاز داره!
اینجا استادمون مثال خیلی خوبی زد و گفت به عکس العملهاتون در شرایط اضطراری نگاه کنید چون در موقعیتهای دشوار بیشتر از روی ناخودآگاهمون عمل میکنیم. بطور مثال یک شیر اگه احساس خطر کنه و بهش حمله بشه بلند میشه با پنجه های قوی جلویی اش ضربه میزنه ولی به کروکودیل اگه حمله بشه بلند نمیشه با اون یکذره دستش تپ بزنه توی سر طرف! اینطوری اصلا" راحت نیست و لا دستش نیست! برمیگرده با دم قوی اش همچین میزنه که دهان طرف مورد سرویس قرار بگیره! ما هم در موقعیتهای اضطراری با قسمت قدرتمند و آشناتر روانمون عکس العمل نشون میدیم. من فکر می کنم با این همه توضیحات مبسوطی که نوشتم الان دیگه باید بدونید بیشتر متمایل به کدوم تیپ هستید ولی برای محکم کاری تست رو هم براتون میگذارم .
۰ - ابدا" اینطور نیستم
۱- تا اندازه ای اینطور هستم
۲- کاملا" اینطور هستم
برونگرایی
۱- از صحبت با دیگران انرژی می گیرم.
۲-شناختن من نسبتا" آسان است.
۳-در ملاقات با افراد جدید راحت هستم
۴-دوست دارم کانون توجه باشم
۵-اهل صحبت هستم و ارتباط کلامی را به کتبی ترجیح می دهم
۶-تقریبا" با هر کسی چیری برای صحبت پیدا می کنم
۷-دوستان و آشنایان زیادی دارم
۸-اگر مدتی تنها بمانم احساس بیقراری فراوان و تنهایی می کنم
۹- باید مراقب باشم تا به دیگران هم فرصت حرف زدن بدهم
۱۰- من با صحبت کردن به نتیجه گیری می رسم.
درونگرایی
۱-در برنامه ها و مهمانیهایی که دیگران را نمیشناسم راحت نیستم اما ترجیح میدهم با کسی که او را می شناسم گفتگوی دو نفره داشته باشیم.
۲-دوست دارم وقت زیادی را به تنهایی بگذرانم
۳-ترجیح می دهم تعداد معدودی دوست داشته باشم
۴-ترجیح می دهم به جای اینکه من به سمت دیگران بروم دیگران به سمت من بیایند.
۵-اشخاص اغلب منرا خجالتی ارزیابی می کنند.
۶- قبل از اینکه حرف بزنم اول فکر می کنم که چه بگویم
۷-اگر زمان زیادی با اشخاص صرف کنم حتی صحبت تلفنی اگر طولانی شود حوصله ام سر می رود.
۸-ترجیح می دهم به تنهایی روی پروژه ها کار کنم
۹-درباره اینکه با کسی طرح دوستی بریزم خیلی انتخابی عمل می کنم
۱۰-دوست ندارم کانون توجه باشم