عشق واقعی، عشق سگ و صاحب!

چند ماه پیش، انتشار عکسی در فیس بوک از مردی که سگ ۱۹ سالهء بیمارش را شبها به دریاچه آب گرم می برد تا درد ورم مفاصلش آرام بگیرد و به خواب برود قلب میلیونها نفر را در سراسر دنیا به درد آورد!

 

جان آنگر ، اسکوپ را وقتیکه یک تولهء ۸ ماهه بود نجات داده بود و ایندو نوزده سال در کنار هم حوادث زیادی را تجربه کردند تا اینکه اسکوپ به ورم مفاصل دچار شد و جان از عهده هزینه سنگین تراپی بر نمی آمد. بعد از مدتی دامپزشکش به او گفت که دیگر باید به راحت کردن حیوان با اتانازی فکر کند.

درد اسکوپ فقط وقتی آرام میگرفت که در دریاچه آب گرم شناور میشد. دوست جان که این عکس را از آنهاگرفت و در فیس بوک منتشر کرد زیر آن نوشت: سگ ۱۹ ساله دیشب در میان بازوان پدرش آرام خوابید" و البته این عکس غلیان احساسات بسیاری را در فیس بوک سبب شد بطوریکه میزان کمک مالی که از سرتاسر دنیا برای جان و اسکوپ ارسال شد از مرز ۲۵ هزار دلار هم گذشت! درمانهای تراپی انجام شدند و جان امروز می گوید : اسکوپ به طرز باورنکردنی ای بهتر شده و می تواند راه برود. به لطف تراپی ها و مردمی که کمک مالی کردند عقربه های زمان را به یکسال و نیم قبل برگرداندیم! این باورنکردنی است و من می توانم با این پول به سی تا چهل سگ دیگر کمک کنم! جان ضمنا" بنیاد اسکوپ را ایجاد کرد تا به خانواده های کم درآمد برای نگهداری از سگهای سالمندشان کمک کند.

لینک خبر

Schoep - در مورد تلفظش مطمئن نیستم لطفا" اگر کسی تلفظ صحیح را می داند اصلاح کند.

 

نقش های زنانه

یکی از جلسات کلاس یونگ که خیلی برایم جالب بود به کتاب "زن بودن" نوشته تونی گرنت اختصاص داشت. تونی گرنت در کتابش از ۴ نقش زنانه یاد می کند که در هر زنی معمولا" ۲ تا از آنها فعال است یکی خنثی است و چهارمی در سایه قرار دارد یعنی به شدت از آن دوری می کند. این ۴ نقش عبارتند از : آمازون ، مادر، مادونا و معشوق .

 

 

تیپ آمازون، زنی است باهوش، رقابت طلب و جاه طلب. روی هدفش متمرکز است و با مردان در حوزه های مختلف شغلی و کسب دستاورد رقابت می کند. مستقل،سرکش و عملگرا است و در پی پیشرفت و پیروزی است. مرزهایش را خودش تعیین می کند و زیر بار باید و نبایدهای دیگران نمی رود. ظاهرش ساده است و در حدی آرایش می کند که مانع موفقیتش نشود. از آدمهای ضعیف و ترسو بدش می آید و جذب مردان قویتر از خودش از نظر موفقیت و مقام اجتماعی می شود. ازدواجش معمولا به میدان جنگ تبدیل میشود چون زن آمازون اگر خودش رئیس نباشد ناراضی است و اگر رئیس باشد باز هم ناراضی است چون مرد ضعیف آخرین کسی در دنیا است که می تواند تحمل کند و زود از چشمش میافتد! در هر حال اولویت زن آمازون رابطه نیست و می تواند راحت بدون رابطه سر کند. آنها استاد ساختن روابط رفاقتی عاری از تنانگی با مردان هستند و در بعد مادر شدن، بچه را دست و پاگیر و مانع رشد میدانند و اگر ناچارا" مادر شوند از بابتش احساس خشم میکنند. این تیپ متفکر برونگرا است . دوستان کمی دارد و زنان تیپ مادر روی اعصابش راه می روند!

زنان تیپ مادر از بچگی نقش مادر را برای عروسکها و بعد برای خواهر و برادرها و بعد برای شوهر و فرزندان و بعدها حتی برای مادر خودشان هم بازی میکنند! اینها زنانی هستند که ممکن است یک موقعیت تحصیلی یا شغلی خوب را بخاطر مادر شدن رها کنند. زنان تیپ مادر، عاشق دوجور مرد می شوند : مردی که بتواند برایش مادری کند یا  مردی که پدر مناسبی برای بچه هایش باشد. معمولا دوران بارداری راحتی دارند و از عین ۹ ماه لذت می برند ولی ممکن است بعد از به دنیا آمدن بچه ها نقش همسر برایشان به مثابهء یکی از اثاثیه منزل شود! مشخصا" اولویت زندگیش بچه هایش هستند و روابط جنسی را بیشتر برای حامله شدن می خواهند تا برای نفس رابطه. این زن عاشق آشپزی است و دوستانش معمولا مادرهای دیگر هستند. این تیپ درونگرای عاطفی است و زنانی که می توانند بچه دار شوند ولی نمی شوند (آمازونها) سایه اش  و روی اعصابش هستند!

تیپ مادونا در جستجوی معنای زندگی است و اهل معنویت و شهود است. دستاورد شغلی و مالی برایش ارزش چندانی ندارد اولویتش زندگی در جهان درونی خودش است.قدرت شهودی دارد و گاهی به او الهام می شود یا نوعی قدرت پیش بینی (مثلا" با کارتهای تاروت یا قهوه) را دارا است. آرام و بردبار است و چون اهل جاه طلبی و جنگ قدرت نیست خانه اش امن است. (مشخصه اش گرایش به عرفان،مذهب یا یک نظام فکری معنوی است) در روابط پیشقدم نمی شود و ممکن است یک عمر منتظر شاهزاده ای با اسب سفید باشد این تیپ معمولا" بیشتر از تیپهای دیگر از طرف مردان نادیده گرفته می شوند. مادونا اغلب لباسهایی می پوشد که جنسیتش را پنهان کند. شوهرش هم نمی تواند از او انتظار شور و سرزندگی تنانه زیادی داشته باشد. بچه ها گاهی توجه و محبت لازم را از او نمی گیرند ولی آزاد بار می آیند. این تیپ درونگرای شهودی است و زنان تیپ معشوق سایه اش هستند.

تیپ معشوق چیزی دارد که به قولی اگر گونی به تنش کنند و خاکستر به صورتش بمالند باز مردان را جذب می کند! از بچگی اهل عشوه گری و جلب توجه جنس مخالف است و از همان بچگی میداند در روابط چه خبر است! دستاوردهای بیرونی دارد ولی دخل و خرجش با هم نمی خواند! ممکن است نقاش، هنرمند یا دکوراتور باشد ولی حتما" باید شغلش همان فعالیت محبوبش باشد وگرنه نیمه کاره رهایش می کند.خیلی خوش لباس است و لباسهایش جنبه جنسیتی دارند. داشتن رابطهء عاشقانه اولویت اصلی او است. شعار زندگیش این است که اگه رابطه نداری پس داری چه شکری میخوری؟!! جذب مردانی با جذابیت فیزیکی بالا و یا مردانی که خوب حرف میزنند می شود و تنانگی و عشق ورزی برایش از اوجب واجبات است. در ازدواج اگر همسرش مورد دلخواهش نباشد اگر تنش هم وفادار بماند ذهنش وفادار نمی ماند. ذاتا" بچه دار شدن را دوست ندارد چون دیگر نمی تواند دلبری کند ولی با توجه به روابط کثیرش بچه دار شدن شتری است که بلاخره دم در خانه اش خواهد خوابید! این تیپ، برونگرای حسی است و زنان مادونایی را نمی تواند تحمل کند!

حالا اگر شما زن هستید در ذهنتان یک لوزی فرضی بکشید. در راس بالای لوزی نقشی که بیشتر از همه به آن احساس نزدیکی می کنید بگذارید. در راس سمت راست دومین نقش قرار می گیرد در راس سمت چپ سومی(نقش خنثی) و در راس پایین نقشی قرار میگیرد که برای شما در سایه قرار دارد و از آن گریزانید.

اگر مرد هستید می توانید لوزی را با توجه به خصوصیات زنانی که جذبشان می شوید ترسیم کنید تا متوجه شوید از چه جنبه هایی در انتخاب پارتنر صرفنظر می کنید.

هر زنی در مراحل رشد روانیش باید بتواند با سایه اش روبرو شود و هر چهار نقش را در جای خودش زندگی کند. ترسیم این لوزی کمک می کند نقش های ضعیف خود را بشناسید و آنها را  تقویت کنید. تیپ شما با راس بالایی و دست راستی مشخص می شود که دو انرژی فعال روان شما است مثلا" (آمازون-معشوق) . ولی ما اینجا بیشتر با راس بالایی و پایینی کار داریم . بطور مثال زنی که مادونا تایپ است (مادونا در راس بالا و معشوق در راس پایین) را نمی توان مستقیما" به آرایشگاه زنانه فرستاد چون اساسا" با فضای مربوط به تن و معشوقه گری مشکل دارد پس به او پیشنهاد می شود مدتی رقص یا یوگا را امتحان کند اینها فعالیتهایی هستند که همزمان هم فضای معنوی دارند که زن مادونا تایپ با این فضا آشنا است و هم با بدن و تنانگی در ارتباطند . همینطور به تیپ معشوق که از تنها بودن می هراسد یوگا و مراقبه پیشنهاد می شود که هم تنانه هستند و هم با فضای جهان درون آشنایش می کنند. 

به زن تیپ آمازون که نقش مادر در راس پایین لوزی او قرار دارد توصیه می شود انرژی مادرانه و دلسوزانه اش را اول معطوف به ضعفهای خودش کند و خودش را برای ضعفهایش ملامت نکند. گاهی برای دیگران آشپزی کند و یک گیاه یا حیوان خانگی پرورش دهد تا بدون اینکه با مسئولیت سنگینی مواجه شود رشد دادن یک موجود زنده (مادری کردن) را تجربه کند و برای تیپهای مادر که عادت دارند خودشان را فدای دیگران کنند و نقش آمازون در راس پایین لوزیشان قرار می گیرد توصیه می شود تمرین کنند به بعضی چیزها "نه" بگویند. برای خودشان مرزهایی داشته باشند و به آن احترام بگذارند و مهمتر از همه اینکه شروع به انجام کار یا هنری کنند که مسئولیت بخش مالی زندگیشان را هر چند جزئی بر عهده بگیرند.

 

پی نوشت: سایهء هر تیپ بصورت معمول و نرمال عنوان شده و وحی منزل نیست! بطور مثال اگر زنی بیشتر خصوصیات آمازون را دارد ولی با فضای ازخودگذشتگی برای رشد دادن چیزی یا کسی مشکلی ندارد ممکن است مادر برای او نقش خنثی داشته باشد و در راس پایین معشوق یا مادونا قرار بگیرد پس لوزیتان را با توجه به شرایط ویژه خودتان بچینید.

 

برونگرا هستید یا درونگرا؟

"  وقتی بزرگ شدم به نظر می رسید که با بقیه افراد خانواده تفاوت دارم انگار که من را به خانواده اشتباهی تحویل داده بودند . من که مایوسانه می خواستم خودم را در ردیف دیگران قرار دهم سعی کردم مانند بقیه باشم و همه را راضی کنم و در اینکار هم موفق بودم. من آموختم چگونه مورد پذیرش دیگران قرار بگیرم و تایید و تصدیق شوم و متاسفانه مجبور شدم بهای سنگینی برای این کار بپردازم. "خود طبیعی " من پنهان باقی ماند و نه تنها دیگران او را نشناختند بلکه برای خودم هم غریبه شد و آنچه واقعا" بودم را گم کردم! "

مطلب بالا را از مقدمه کتاب "تیپ شخصیتی من کدام است" نوشته "رنی بارون" براتون نوشتم که از تست شخصیت میرز-بریگز  و بر اساس نظریه شخصیت یونگ استفاده کرده است که  گفته میشه در حال حاضر از هر تست دیگری در زمینه شناخت شخصیت معتبرتره . توصیه من اینه که حتما" کتاب را بخرید و تستها را بزنید چون کلی اطلاعات مفید و کاربردی در مورد تیپهای شخصیتی داره ولی فعلا" در حد همین پست می خواهم در مورد بخش برونگرا-درونگرا براتون بنویسم چون تصویری که خودم تا همین چند وقت پیش از یک آدم درونگرا داشتم یک آدم در خود فرو رفته بود که سرش دائم توی کتابه و هرکسی میاد باهاش حرف بزنه میگه هیس!! ولی بعد فهمیدم مفاهیم برونگرایی و درونگرایی ارتباط زیادی با معاشرتی بودن نداره یعنی ممکنه شما فردی معاشرتی باشید و خیلی هم خوب با دیگران ارتباط برقرار کنید و از مهارتهای کلامی بالایی هم برخوردار باشید ولی درونگرا باشید! 

فرق درونگرا ها و برونگرا ها اینطوریه که در مواجهه با یک موقعیت جدید، درونگرا اول کمی خودشو عقب میکشه تا موقعیتو بررسی کنه ببینه قبول کنه یا نه ولی برونگرا با اطمینان خاطر می پره توی دل موقعیت جدید و بعد اونجا تصمیم میگیره که این موقعیتو میخواد یا نه. مثلا" در برابر یک استخر آب، آدم برونگرا می پره توی استخر و میگه اگه آبش سرد بود مرگ که نیست میام بیرون! ولی درونگرا عکس العمل اولیه اش اینه که خودشو عقب میکشه نوک انگشتشو به آب میزنه ببینه دمای آب چطوره دلش میخواد بره توی آب یا نه. برای همین فضاهای جدید یا پارتنر جدید آدم برونگرا را نمی ترسونه چون اهل تجربه است ولی فرد درونگرا همیشه باید اول کمی فاصله بگیره ببینه چه حسی به این قضیه داره و بعد بره جلو . درونگرا انگار قرص "نه" خورده و به همه چیز اول از همه میگه "نه"! بعد به درونش رجوع میکنه ببینه این اتفاق جدید یا آدم جدید درونش چه موجی ایجاد کرده و به موج درونیش جواب میده. در حقیقت عکس العمل آدم درونگرا به احساس درونی خودش از اون ماجرا است ولی برونگرا به خود اتفاق بیرونی واکنش نشون میده.

 

در روابط عاشقانه هم برونگرا میخواد بپره وسط رابطه، تند تند با طرف بره بیرون و مدام با هم حرف بزنند تا اطلاعات کسب کنه و بتونه تصمیم بگیره رابطه رو میخواد یا نه درحالیکه درونگرا اول دور میشه تا ببینه چه حسی به قضیه داره و بعد اگه موج درونش مساعد بود میاد جلو. وقتی آدم درونگرا عاشق بشه خودش با خودش حالش خوبه و احتیاجی به معاشرت فراوان نداره ممکنه بنشینه توی خونه شعر بنویسه و آهنگ گوش کنه. به بیان دیگر فرد درونگرا تمرکزش به مسائل درونی و ذهنی خودشه در حالیکه فرد برونگرا تمرکزش بر مسائل بیرونی است و محیط بیرونی روش اثر میگذاره. برونگرا معنای زندگی را در جمع و با دیگران بودن پیدا می کنه و این بهش انرژی میده درحالیکه درونگرا چون ذاتا" نسبت به اتفاقات و اشخاص جدید کمی بدبینه معمولا" آدم تنهایی است ولی همانطور که گفتم این به این معنی نیست که معاشرتی نیست و دوست و رفیقی نداره اتفاقا" ممکنه معاشرتی و خوش سر و زبون باشه ولی حتی وقتی در جمع هست مرزهای پر رنگی برای دیگران داره و اجازه نمیده دیگران زود باهاش پسرخاله بشوند! 

نکته جالب قضیه اینجا است که این دو تیپ، سایه هم هستند و آبشون با هم در یک جوی نمیره! درونگراها، برونگرا ها را آدمهای سطحی و عوام پسند می دانند و برونگرا ها هم به درونگراها  می گویند : آدم موذی و خودخواهی که خودشو گرفته!

البته هیچکس درونگرا یا برونگرای مطلق نیست و فقط درجه ترکیب ایندو در روان ما با هم متغییره گاهی هم جامعه و فرهنگ، انسانها را به سمت برونگرایی(یا درونگرایی) هل میده و افراد بر حسب نیازهاشون یکی از دو تیپ را تمرین می کنند در این حالت اگر تست مربوطه را جواب بدهید ممکنه امتیازتون خیلی نزدیک به هم دربیاد توجه کنید که منظور از این تست این نیست که اگر درونگرا باشید خصوصیات برونگرایی اصلا در شما نیست! بلکه با مقایسه این 4 ترجیح مشخص میشه در هر حوزه تمایل طبیعی شما بیشتر به کدام سمت و کمتر به کدام سمته. اینجا باید ببینید اون گرایشی که باهاش راحتید و بدون تلاش از درون وجودتون میاد کدومه چون خصوصیاتی که با تمرین کسب شده به مقداری تلاش برای انجام نیاز داره! 

اینجا استادمون مثال خیلی خوبی زد و گفت به عکس العملهاتون در شرایط اضطراری نگاه کنید چون در موقعیتهای دشوار بیشتر از روی ناخودآگاهمون عمل میکنیم. بطور مثال یک شیر اگه احساس خطر کنه و بهش حمله بشه بلند میشه با پنجه های قوی جلویی اش ضربه میزنه ولی به کروکودیل اگه حمله بشه بلند نمیشه با اون یکذره دستش تپ بزنه توی سر طرف! اینطوری اصلا" راحت نیست و لا دستش نیست! برمیگرده با دم قوی اش همچین میزنه که دهان طرف مورد سرویس قرار بگیره! ما هم در موقعیتهای اضطراری با قسمت قدرتمند و آشناتر روانمون عکس العمل نشون میدیم. من فکر می کنم با این همه توضیحات مبسوطی که نوشتم الان دیگه باید بدونید بیشتر متمایل به کدوم تیپ هستید ولی برای محکم کاری تست رو هم براتون میگذارم .

 

۰ - ابدا" اینطور نیستم

۱- تا اندازه ای اینطور هستم

۲- کاملا" اینطور هستم

 

برونگرایی

۱- از صحبت با دیگران انرژی می گیرم.

۲-شناختن من نسبتا" آسان است.

۳-در ملاقات با افراد جدید راحت هستم

۴-دوست دارم کانون توجه باشم

۵-اهل صحبت هستم و ارتباط کلامی را به کتبی ترجیح می دهم

۶-تقریبا" با هر کسی چیری برای صحبت پیدا می کنم

۷-دوستان و آشنایان زیادی دارم

۸-اگر مدتی تنها بمانم احساس بیقراری فراوان و تنهایی می کنم

۹- باید مراقب باشم تا به دیگران هم فرصت حرف زدن بدهم

۱۰- من با صحبت کردن به نتیجه گیری می رسم.

 

درونگرایی

۱-در برنامه ها و مهمانیهایی که دیگران را نمیشناسم راحت نیستم اما ترجیح میدهم با کسی که او را می شناسم گفتگوی دو نفره داشته باشیم.

۲-دوست دارم وقت زیادی را به تنهایی بگذرانم

۳-ترجیح می دهم تعداد معدودی دوست داشته باشم

۴-ترجیح می دهم به جای اینکه من به سمت دیگران بروم دیگران به سمت من بیایند.

۵-اشخاص اغلب منرا خجالتی ارزیابی می کنند.

۶- قبل از اینکه حرف بزنم اول فکر می کنم که چه بگویم

۷-اگر زمان زیادی با اشخاص صرف کنم حتی صحبت تلفنی اگر طولانی شود حوصله ام سر می رود.

۸-ترجیح می دهم به تنهایی روی پروژه ها کار کنم

۹-درباره اینکه با کسی طرح دوستی بریزم خیلی انتخابی عمل می کنم

۱۰-دوست ندارم کانون توجه باشم

 

آشتی با سایه ها

قبلا" گفتم در نظام روانشناسی یونگ، به بخشهایی از روان که دوستش نداریم و از دیگران پنهانشون می کنیم می گویند "سایه"! مثل حسادت،کینه، شهوت، دزدی یا هرچیزی که به نظرشما ارزش منفی داره میتونه در سایه روان شما وجود داشته باشه و طبعا" سایه هر فردی منحصر بفرده و ممکنه برای فرد دیگری در سایه نباشه. منظور از اینکه با سایه ها آشتی کنیم و بپذیریمشون این نیست که راه بیافتیم هر کسی را که دیدیم مستفیض کنیم! منظور اینه که بپذیریم این صفت در ما هست و باهاش منعطف برخورد کنیم.

قبلا" کسی را در محل کارم می شناختم که هر روز صبح علی الطلوع بالای منبر میرفت و از دروغگویی و دورویی ایرانیها انتقاد میکرد و اینکه خلایق هرچه لایق و هر مشکلی از گران شدن بنزین تا انفجار بمب در استانبول را به دروغگویی ربط می داد و معتقد بود برای حل مشکلات بشریت اول از همه،رئیس جمهور آمریکا باید دست از دروغگویی برداره! هرچه بهش گفتیم پدرجان ناف این حرفه شریف سیاست را از ابتدا با دروغ بریدند و نمیشه سیاستمدار بود و دروغ نگفت! اونوقت دیگه طرف سیاستمدار نمیشد کشیش میشد! ولی حرف توی گوشش نمی رفت و نوچ نوچ کنان می گفت اگه خودش سیاستمدار بود بدون حتی یک کلمه دروغ تمام امور دنیا را به سامان می کرد! 

یکروز که در اوج منبر بود بهش در مورد نظریه یونگ گفتم که میگه هیچ صفتی را نمیشه کاملا" سرکوب کرد و باید در فضاهایی بهش مجال زندگی کردن داد مثلا" دزدی بده ولی کسی که از گرسنگی داره می میره عقل حکم می کنه یه چیزی بدزده بخوره و زنده بمونه! در فرهنگ خودمون هم دروغ مصلحت آمیز داریم که مثلا" وقتی جانت به خطر بیافته باید دروغ بگی ولی ایشون پاشو کرده بود توی یک کفش که الا و بلا (یا للا؟!!! نمیدونم!!!) من اگه سرم بالای دار هم بره انا الحق گویان می میرم و دهانم را به پلشتی دروغ نمی آلایم! گفتم آقا جان فرض کن دخترت را مثلا" به جرم شرکت در راهپیمایی دستگیر کردند و بخواهند ببرند به ناکجا آباد شما برای نجاتش شهادت دروغ نمیدی که مثلا خونه بوده؟ خیلی با قاطعیت گفت: نه من دروغ نمیگم!!! .... اون موقع بدجور هوس کرده بودم یک چیزی بردارم بزنم توی سرش! ولی با خودم تا ۱۰ شمردم و با موفقیت کظم غیظ کردم! و گفتم باشه! شما راست میگی! حالا می بینیم!

اینو هم اضافه کنم که جای نگرانی نیست چون در مورد آدمهای اینچنینی که شخصیتشون خشک و انعطاف ناپذیره، طغیان سایه ها که نتیجه سرکوبی سفت و سخته در راهه و چند وقت بعد، ایشون نه بخاطر تیغ گیوتین و چوبه دار! بلکه بخاطر یک ماجرای عشقی گوگوری مگوری ناچار شد نه تنها به زن و بچه هاش بلکه به جمیع همکاران و همسایه ها و اهل محل دروغ بگه اون هم چه دروغهای شاخداری که عمرا" هیچ یونگینی زیر بارش نمیره! دست آخر هم همه فهمیدند و ماجرا لو رفت! ... خلاصه که همچین ملت راستگویی هستیم ما!